معنی شهر قالیچه مرغوب

حل جدول

لغت نامه دهخدا

قالیچه

قالیچه. [چ َ / چ ِ] (اِ مصغر) قالی کوچک. قالی خرد. مصغر قالی. (آنندراج):
آمدی لب بام قالیچه تکاندی
قالیچه گرد نداشت خودت را نماندی.
|| بالای ران از طرف وحشی پهلو. بند استخوان ران و تنه از برون سوی. قسمتی از نشیمن و سرین. بالای سرین از پشت.

قالیچه. [چ َ] (اِخ) دهی از دهستان باباجانی، بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان. در5000 گزی شمال باختری ده شیخ و 2000گزی تاکانه واقع است. موقع جغرافیائی آن کوهستانی و گرمسیر است. 200 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولات آن غلات، حبوبات، برنج، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ساکنین آن از طایفه ٔ باباجانی هستند. گله داران تابستان ییلاق لوشه میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


مرغوب

مرغوب. [م َ](ع ص) نعت مفعولی از مصدر رغب و رغبه. خواهش نموده شده.(غیاث)(آنندراج). خواهانی نموده.(از منتهی الارب). خواسته شده. و درخواست کرده شده و آرزو شده.(ناظم الاطباء): از اقطار و اکناف عالم روی فرا او کرده و همه به نجاح مطلوب و رواج مرغوب رسیده.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 337). رغیبه؛ امر مرغوب.(منتهی الارب).
- مرغوب ٌ الیه، مورد درخواست. خواسته شده. مطلوب: شراب [قریه ٔ] میم در آن زمان بس مرغوب الیه بوده است.(تاریخ قم ص 247).
- مرغوب ٌ عنه، اعراض شده و روی گردان شده از آن.(ناظم الاطباء).
- مرغوب ٌ فیه، متمایل شده بدان خواسته شده. آرزو شده.(ناظم الاطباء).
|| پسندیده و معقول.(غیاث)(آنندراج). نفیس. منفس. نفوس.(از منتهی الارب). خواسته. خوب. نیکو. پسنده و شایسته و دلپسند و مقبول. باقدر و با قیمت و بسیار اعلی.(ناظم الاطباء). همه کس پسند. نوع برتر و بهتر از چیزی.

مرغوب. [م َ](اِخ) دهی است از دهستان دیهوک بخش طبس شهرستان فردوس، در 90هزارگزی جنوب شرقی طبس و 7 هزارگزی غرب راه طبس، با 206 تن سکنه. آبش از قنات، محصولش غلات و ذرت، شغل مردمش زراعت است.(از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


قالیچه ٔ سلیمان

قالیچه ٔ سلیمان. [چ َ / چ ِ ی ِ س ُ ل َ] (اِخ) قالیچه ٔ سلیمانی. بساط سلیمانی که تخت آن حضرت را بر آن میگسترده اندو باد آن را برداشته میبرد. (آنندراج):
پیچیده پا بدامان گشتیم عالمی را
قالیچه ٔ سلیمان دامان ماست گوئی.
بابا حسینی قزوینی (ازآنندراج).
نمی نهیم گرش منتی چکد از خون
سرین خویش به قالیچه ٔ سلیمانی.


قالیچه ٔ فاطمه

قالیچه ٔ فاطمه. [چ َ / چ ِ ی ِ طِ م َ /م ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) کنایه از قوس و قزح.

فارسی به عربی

مرغوب

مرغوب


قالیچه

بساط

عربی به فارسی

مرغوب

پسندیده , مرغوب , خواستنی , مطلوب , خوش ایند

فرهنگ معین

قالیچه

(چِ) (اِ.) قالی کوچک.


مرغوب

(مَ) [ع.] (اِمف.) پسندیده، مورد قبول.

فرهنگ عمید

قالیچه

قالی کوچک،

فرهنگ فارسی هوشیار

قالیچه

قالی کوچک

فارسی به آلمانی

قالیچه

Brücke (f)

معادل ابجد

شهر قالیچه مرغوب

1902

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری